نحس
Part 27
جلو ایینه ایستاد و برای اخرین بار به خودش نگاهی کرد
جذاب شده بود حتی منیجرشون این مهمونی رو انقدر مهم میدونست که براشون هیراستایلیست و میکاپ ارتیست فرستاد خونه که راحت باشن
جونگکوک دوباره نگاهی به خودش انداخت کت چرمی سیاه که فقط کالوین کلاین برای دو تا از سفیر هاش تولید کرده بود و دیگه پیدا نمی شد تو تنش بود و اونم یکی از اون سفیر ها بود شلوار بگ یخی چرکی پوشیده بود و زیر اون کت یه رکابی به اصرار تهیونگ
* نمیدونم این بشر جدیدا چرا انقدر به رکابی علاقه مند شدهههه تهیونگ رو میگم *
گردنبند و اکسسوری هم اضافه شده بود و اون رو به شدت جذاب کرده بود حتی با لباسای عادی
پسرک خیلی تعجب کرده بود که چرا انقدر منیجر جانگ برای یه مهمونی اونم خونه ی عموی اون تدارک دیده بود ؟
زمزمه وار لب زد
_ چی تو سرت می گذره جانگ؟
گوشیش رو ورداشت همراه با سوییچ ماشین و کیف پول و کارت شناسایی و چند تا چیز دیگه تو کیف پولش و اتاق رو برای اخرین بار نگاهی کرد و بعد در رو بست
به طبقه پایین رفت تا ببینه اعضا امادن یا نه
در حال پایین رفتن صداش رو بلند کرد
_بچه هااا
% بلههه؟
_اماده اییین؟
به پایین رسید همه تقریبا اماده بودن و فقط میکاپ ارتیست هاشون یا هیراستالیست هاشون داشتن درستشون میکردن و برای اخرین بار چکشون میکردن
به پایین که رسید تقریبا همه حتی استف ها هم به سمتشون برگشتن
< عوووووو جونگکوک شییییی
# چه سکشییییییییییی
جونگکوک خنده ای سر داد
_خودم میدونم
< ولی به پای من که نمییرسی
و همه خندیدن
استف ها رفتن و فقط اعضا موندن
_ بچه ها؟
: بله ؟
× جان؟
_همتون ماشین میارین ؟
× اره تو چی
_اره برا من تو پارکینگه
% خوبه
جیمین برای اخرین بار به همه جا نگاه کرد تا چیزی رو از دست ندن بعد دوباره نگاهی به اعضا کرد و لب زد
% خب همه چی امادست بریم ؟
>بچه ها عجیب نیست؟
× چی؟
>اینکه منیجر جانگ برای یه مهمونی خانوادگی که برای جونگکوک مارو هم دعوت کرده هیچ این همه هم تدارک دیده
_ اره از نظر خودمم عجیبه ولی باید بریم وگرنه همون منیجر پوستمون رو میکنِه
: اره پاشین پاشین دیر شد ساعت 6 عه
# خب ما باید ساعت 7 اونجا باشیم هنوز وقت هست
_ نه وقتی نیست انگار عموم اینا خونشون رو عوض کردن نیم ساعت تا یک ساعت تا خونشون راهه انگار بیرون از شهره کنار جنگل
% واقعا؟
: اره بریم دیگه برای همتون هم قبلا ادرس رو فرستادم
همه تو راه پله بودن و ماسک و کلاه رو سرشون بود کلاه جونگکوک با شلوارش هم رنگ بود و این اون رو ست میکرد
_بچه ها ماشیناتون رو اوردن ؟
% اره تو نگران ما نباش
× تو باید بری پارکینگ اره ؟
_ اره پس به سلامت برین
< حالا یجوری میگی انگار ما قرار نیست همه ببینیم
و خنده ی شیشه پاک کنی ای کرد
_ باشه حالا
راشون از هم جدا شد و جونگکوک ده تا پله بیشتر پایین رفت و به ماشینش رسید
ماشینش مدلی خاص داشت جوری که جونگکوک کلا عاشق این ماشینا بود چه لامبو چه فراری الان هم ماشینش چیزی نبود جز فراری sf90 رنگ سفید همه چیز دست به دست هم داده بود تا اسپرت ترین حالت ممکن جونگکوک در بیاد
سوار ماشین شد ماشین رو استارت کرد و با ریموت در پارکینک و زد و باز شد
وقتی بیرون اومد همه رفته بودن ولی خب
سرعت ماشین زیاد بود خب از ماشینی که شتابش 0 تا 100کیلومتر بر ساعت در 2.5 ثانیه چیز دیگه ایی هم انتظار نمیرفت از کوچه در اومد تو اون تایم که در پارکینگ باز می شد اون هم مکان یاب رو باز کرد و مکان خونه رو وارد کرد و الان بیرون از کوچه بود یکم که گاز داد و چند تا لایی رفت و به بقیه اعضا رسید
% اووووووو پشمامممممممم
# ماشینی که اورده بودی این بود؟
_بلیییییییی
همه داشتن داد میزدن چون باد قوی بود و اونا تو ماشین بودن و سرعت داشتن
همه ماشین ها دسته جمعی کنار هم بودن جین داشت ماشین بنز جی کلاسش رو میروند و و نامجون هم کنارش * بچم سربازی هم رفته هنوز گواهینامه ندارههههه*
پسرک خندید و با صدای بلندی به نامجون گفت
_ نامجووووون شییی هنوز گواهینامه ندارییی کههههه
:عههه بسه دیگه هی مسخرم نکنین
همه خندیدن و دوباره به راه ادامه دادن سرعت ها فرق داشتن پس تو راه زیاد به هم برخورد نکردن ولی قبلش تو خونه گفته بودن که کوچه بقلی وایسن اگه زودتر رسیدن یا سرعت کم کنن تا همه برسن و با هم برن و خب جونگکوک زودتر از همه رسید و یکم سرعتش رو کم کرد و همه پشتش بودن پس با هم دوباره راه افتادن رسیده بودن و پیاده شدن
همه با دهن باز به جلوشون نگاه میکرد
% پشماااااااااااام
#حاجیییییییی
_ دارم چی میبینم ؟
ادامه دارد....
بقیش فردا🎀
جلو ایینه ایستاد و برای اخرین بار به خودش نگاهی کرد
جذاب شده بود حتی منیجرشون این مهمونی رو انقدر مهم میدونست که براشون هیراستایلیست و میکاپ ارتیست فرستاد خونه که راحت باشن
جونگکوک دوباره نگاهی به خودش انداخت کت چرمی سیاه که فقط کالوین کلاین برای دو تا از سفیر هاش تولید کرده بود و دیگه پیدا نمی شد تو تنش بود و اونم یکی از اون سفیر ها بود شلوار بگ یخی چرکی پوشیده بود و زیر اون کت یه رکابی به اصرار تهیونگ
* نمیدونم این بشر جدیدا چرا انقدر به رکابی علاقه مند شدهههه تهیونگ رو میگم *
گردنبند و اکسسوری هم اضافه شده بود و اون رو به شدت جذاب کرده بود حتی با لباسای عادی
پسرک خیلی تعجب کرده بود که چرا انقدر منیجر جانگ برای یه مهمونی اونم خونه ی عموی اون تدارک دیده بود ؟
زمزمه وار لب زد
_ چی تو سرت می گذره جانگ؟
گوشیش رو ورداشت همراه با سوییچ ماشین و کیف پول و کارت شناسایی و چند تا چیز دیگه تو کیف پولش و اتاق رو برای اخرین بار نگاهی کرد و بعد در رو بست
به طبقه پایین رفت تا ببینه اعضا امادن یا نه
در حال پایین رفتن صداش رو بلند کرد
_بچه هااا
% بلههه؟
_اماده اییین؟
به پایین رسید همه تقریبا اماده بودن و فقط میکاپ ارتیست هاشون یا هیراستالیست هاشون داشتن درستشون میکردن و برای اخرین بار چکشون میکردن
به پایین که رسید تقریبا همه حتی استف ها هم به سمتشون برگشتن
< عوووووو جونگکوک شییییی
# چه سکشییییییییییی
جونگکوک خنده ای سر داد
_خودم میدونم
< ولی به پای من که نمییرسی
و همه خندیدن
استف ها رفتن و فقط اعضا موندن
_ بچه ها؟
: بله ؟
× جان؟
_همتون ماشین میارین ؟
× اره تو چی
_اره برا من تو پارکینگه
% خوبه
جیمین برای اخرین بار به همه جا نگاه کرد تا چیزی رو از دست ندن بعد دوباره نگاهی به اعضا کرد و لب زد
% خب همه چی امادست بریم ؟
>بچه ها عجیب نیست؟
× چی؟
>اینکه منیجر جانگ برای یه مهمونی خانوادگی که برای جونگکوک مارو هم دعوت کرده هیچ این همه هم تدارک دیده
_ اره از نظر خودمم عجیبه ولی باید بریم وگرنه همون منیجر پوستمون رو میکنِه
: اره پاشین پاشین دیر شد ساعت 6 عه
# خب ما باید ساعت 7 اونجا باشیم هنوز وقت هست
_ نه وقتی نیست انگار عموم اینا خونشون رو عوض کردن نیم ساعت تا یک ساعت تا خونشون راهه انگار بیرون از شهره کنار جنگل
% واقعا؟
: اره بریم دیگه برای همتون هم قبلا ادرس رو فرستادم
همه تو راه پله بودن و ماسک و کلاه رو سرشون بود کلاه جونگکوک با شلوارش هم رنگ بود و این اون رو ست میکرد
_بچه ها ماشیناتون رو اوردن ؟
% اره تو نگران ما نباش
× تو باید بری پارکینگ اره ؟
_ اره پس به سلامت برین
< حالا یجوری میگی انگار ما قرار نیست همه ببینیم
و خنده ی شیشه پاک کنی ای کرد
_ باشه حالا
راشون از هم جدا شد و جونگکوک ده تا پله بیشتر پایین رفت و به ماشینش رسید
ماشینش مدلی خاص داشت جوری که جونگکوک کلا عاشق این ماشینا بود چه لامبو چه فراری الان هم ماشینش چیزی نبود جز فراری sf90 رنگ سفید همه چیز دست به دست هم داده بود تا اسپرت ترین حالت ممکن جونگکوک در بیاد
سوار ماشین شد ماشین رو استارت کرد و با ریموت در پارکینک و زد و باز شد
وقتی بیرون اومد همه رفته بودن ولی خب
سرعت ماشین زیاد بود خب از ماشینی که شتابش 0 تا 100کیلومتر بر ساعت در 2.5 ثانیه چیز دیگه ایی هم انتظار نمیرفت از کوچه در اومد تو اون تایم که در پارکینگ باز می شد اون هم مکان یاب رو باز کرد و مکان خونه رو وارد کرد و الان بیرون از کوچه بود یکم که گاز داد و چند تا لایی رفت و به بقیه اعضا رسید
% اووووووو پشمامممممممم
# ماشینی که اورده بودی این بود؟
_بلیییییییی
همه داشتن داد میزدن چون باد قوی بود و اونا تو ماشین بودن و سرعت داشتن
همه ماشین ها دسته جمعی کنار هم بودن جین داشت ماشین بنز جی کلاسش رو میروند و و نامجون هم کنارش * بچم سربازی هم رفته هنوز گواهینامه ندارههههه*
پسرک خندید و با صدای بلندی به نامجون گفت
_ نامجووووون شییی هنوز گواهینامه ندارییی کههههه
:عههه بسه دیگه هی مسخرم نکنین
همه خندیدن و دوباره به راه ادامه دادن سرعت ها فرق داشتن پس تو راه زیاد به هم برخورد نکردن ولی قبلش تو خونه گفته بودن که کوچه بقلی وایسن اگه زودتر رسیدن یا سرعت کم کنن تا همه برسن و با هم برن و خب جونگکوک زودتر از همه رسید و یکم سرعتش رو کم کرد و همه پشتش بودن پس با هم دوباره راه افتادن رسیده بودن و پیاده شدن
همه با دهن باز به جلوشون نگاه میکرد
% پشماااااااااااام
#حاجیییییییی
_ دارم چی میبینم ؟
ادامه دارد....
بقیش فردا🎀
- ۱.۶k
- ۱۲ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط